
من مداح اهل بیتم ، اما همیشه این حسرت تو دلم مونده بود که نمی تونم ، تو دسته ها و هیئت ها بخونم ، علم بچرخونم طبل بزنم ، زنجیر بزنم ...
اما پارسال تو مدرسه با یه گروهی از بچه ها جمع شدیم و تصمیم گرفتیم که اون سال رو برای محرم سنگ تموم بذاریم ،
به همه ی بچه ها هم اعلام کردیم هر کس هر چقدر دلش می خواد پول بیاره ؛
تصمیم داشتیم برای مدرسه ، طبل و سنج بخریم ، برای هر نفراز بچه ها هم بساط صبحونه بسته بندی کنیم و هر چه قدر موند ، بدیم خیریه .
از یه طرف دیگه ، درگیر برنامه هایی که می خواستیم اجرا کنیم بودیم .
اون روزا خیلی سر هر چند تامون شولوغ بود ، خیلی حرص می خوردیم که برنامه به بهترین نحو اجرا شه .
پولی که برای طبل و ... خیریه باقی مونده بود دادم به یکی از آشناهامون که می دونست از کجا باید تهیه کنه ،
اول خیلی حرص می زدم ، چون فکر می کردم با پول ما یه طبل از این کوچولو ها هم نمی تونیم بگیریم ،
ولی در کمال تعجب یه طبل خیلی گنده خرید و تازه کلی هم از پول باقی موند ، از خوش حالی دیوونه شده بودم !...
( در صورت تمایل به ادامه مطلب مراجعه نمایید . )
ادامه مطلب |