امام ( ع ) به دو فرسخی کوفه رسید ، حر با لشگری از هزار سواره در مقابلش ایستاد . امام فرمود :« با مایی یا علیه ما ؟ »
حر گفت : من علیه تو هستم ابا عبد الله !
حضرت فرمودند :« لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلّا باللهِ الْعَلیُّ الْعِظیم »
پس از چندی مباحثه امام به حر فرمود : «اگر خواسته ی شما بر خلاف آن است که در نامه هایتان برایم نوشته اید یا سفرایتان به من گفته اند ، من نیز باز خواهم گشت به همان جایی که از آن آمده ام . »
در حالی که امام راه بازگشت در پیش گرفته بود ، حر و لشگریانش جلوی کاروان را گرفتند و حر خدمت امام عرض کرد :« یا سبط النبی ! اذن بازگشت نداری ، از تو می خواهم به راهی بروی که ختمش نه مدینه باشد و نه کوفه ، از تو می خواهم بهانه ای به دستم بدهی که برای ابن زیاد بیاورم و او را بگویم که حسین خود راهش را کج کرد ! » ...
( در صورت تمایل به ادامه مطلب مراجعه نمایید . )
ادامه مطلب |